🐞رمان marinette پارت ۳🐞

💙miraculous💙 💙miraculous💙 💙miraculous💙 · 1402/05/15 13:30 · خواندن 2 دقیقه

سلام کیوتا . امروز پارت ۳ رمان marinette رو براتون آماده کردم 😊امیدوارم مثل همیشه ازش خوشتون بیاد . برید ادامه 👇💞

ساعتو نگاه کردم ... هشت و نیم بود ولی هنوز خبری از معلممون نبود 😒 
دیگه صدای بچه ها بلند شد که چرا معلم نمیاد ...
از طرفی من عصبی شده بودم آلیا هی سیخونک میزد بهم ... یعنی دوست داشتم تو اون لحظه از پنجره پرتش کنم پایین 😡
بالاخره بعد از سال ها سر کله ی معلممون پیدا شد ...
معلممون گفت : سلام بچه ها . ببخشید انقد دیر کردم . پایین جلسه گذاشته بودن .😓
بعد دفتر حضور غیاباشو بیرون اورد و اسم هارو صدا زد .
من دوباره به آدرین خیره شده بودم و حواسم به هیچی نبود 😒
معلممون داد زد : مرینت دوپن چنگ ! کجایی مرینت ؟
یهو به خودم اومدمو گفتم : حا.. حاضر☝
بعد یهو دختر بی ادبه که فهمیدم اسمش کلوییه گفت : زنگ تفریح به حسابت میرسم مرینت دوپن چنگ !
منم محل ندادم و برگشتم سر میز خودم ...
بچه ها هنوز داشتن حرف میزدن که معلممون گفت :بچه ها ،لطفا ساکت باشید کلاس شروع شد !😐
وای فکرشو نمیکردم کلاس انقد زود تموم شه ! انگار کلاس نیم ساعته بود ! داشتیم میرفتیم خونه هامون .
من و آلیا مسیرمون شبیه هم بود . خونه آلیا دو خیابون با خونه ی ما فاصله داشت ...
داشتیم به خونهامون میرفتیم که یهو آدرینو دیدیم 😘
آلیا یواش گفت :برو دیگه !
گفتم : چی کجا برم ؟
آلیا گفت : برو پیشش !
گفتم : برو بابا ! حال داریا ! مامانم گفت معطل نکنم سریع بیام خونه !
آلیا سرشو تکون داد و به راه افتادیم ...
جلوی در خونمون وایسادیم . آلیا داشت خونمون از بیرون میدید یعنی در واقع مغازمونو 😅
بعد گفتش : خونتون خیلی قشنگه . یه نونواییه مینیاتوری !😍
منم یه لبخند زدم و با آلیا خدافظی کردمو اومدم تو خونمون .

خوب دیگه تموم شد ببخشید انقد کم بود یه مشکل ضروری پیش اومده بخواطر همین سریع نوشتم تموم شه 
لایک و کامنت فراموش نشه بای 😊❤